ببینم تو دفتر خاطرات داری؟
تا حالا شده بشینی یه گوشهٔ خلوت و چیزایی که تو ذهنته روی کاغذ پیاده کنی؟
اینکه به چی فکر میکنی،
چه احساسی داری،
چه تصمیم جدیدی تو سرته
یا حتی خیالبافیهاتو بنویسی؟
خب خیلیها به نوشتن عادت دارن،
دوست دارن همه چیز رو برای خودشون یادداشت کنن و اینجوری همیشه یادشون میمونه که تو فلان سال، تو فلان روز، وقت فلان اتفاق چی فکر میکردن و نسبت به اون اتفاق چه احساسی داشتن.
میدونی میخوام یه رازی رو بهت بگم،
وقتی که بزرگ بشی، مثلا ده سال بعد، هیچچی مثل خوندن این یادداشتها نیست.
حتی خوندن خاطرههای غمگینت هم میتونه لبخند به لبات بیاره.
مثلاً فکر کن همین سارای خودمون بعد ده سال بیاد سراغ این خاطرهها، به نظر من که خیلی براش دلنشین باشه خوندن خاطرهٔ اولین روزههاش…
10 دیدگاه
بد نبود .
یه کم بامزه و خنده دار بود
نظر شما محترم است ولی من موافق نیستم
داستانها بسیار عالی و جذاب هستند
ممنون و خدا قوت
وای که این داستان چقدر شیرین بود، خدا قوت
قلمتون پر نور 😍😍😍
عالی بود !من که راضی بودم . دخترم که روزه اولیه خیلی دوست داشت.پسرم هم که هنوز به سن تکلیف نرسیده، دوست داره دیگه روزه بگیره.تازه من به دوستم هم پیشنهاد دادم.
بسیار عالی
عالی بود متشکرم
سلااام…ممنون که صوت قصه ها رومیذارید…تصویری که تو کانال از هر قصه میذارید اینقدر قشنگه که من خودم هربار منتظر قصهی بعدی ام😅. فقط در ارتباط با قصهی ماه خوب سارا…باتوجه به اینکه یکی از درگیری های والدین بحث خوراک بچه هاست اشاره و تکرار چیپس و …برای مخاطب کودک شاید مناسب نباشه…ضمن اینکه اشاره به خوراکی های طیب علاوه بر اصل هدف قصه به مامانا برای بحث تغذیه کودکشون خیلی کمکم میکنه…برای مثال چند روز پیش یه قصه ای با مضمون ماه رمضون شنیدم که گلاب و هل و زعفرون تو شکم کلمن انقدر قل خوردن که شربت شدن…هم بحث ماه رمضون رو مطرح میکرد و هم اشاراتش به غذا…اشاره به خوردنی های طیب بود.
سلام ممنون از این همه دقت چشم نظرتون خیلی عالی بود
متفاوت و بامزه بود.