چرخ دستی پر برکت

تا حالا ماهی‌گیری کردی؟
یا یه ماهی‌گیر رو وقت کار کردن از نزدیک تماشا کردی؟
چشمات رو ببند و خیال کن رو به دریا نشستی، موجا بالا و پایین می‌پرن و گاهی چند قطره آب می‌پاشه توی صورتت، همه جا ساکته ساکته و هیچ صدایی به جز صدای پرنده‌ها و شیطونی موجا شنیده نمیشه.
حالا باید ساکت و آروم بشینی و تمام حواست به قلابت باشه.
میگم تو این شرایط چایی آتیشی خیلی می‌چسبه ها نه؟ با یه تیکه کیک.
یا مثلا یه لقمه نون و پنیر.
آخ آخ ببخشید! حواسم نبود ماه رمضونه.
آخه ماهی‌گیری خیلی سخته، آدم گشنه‌اش میشه!
ماهی‌گیری خیلی زحمت داره، من که حوصله‌ام نمیشه این‌همه وقت ساکت و آروم بشینم و هیچ کاری نکنم. یادم باشه یه بار از بابای حامد بپرسم چی کار می‌کنه که حوصله‌اش سر نمیره.
راستی تو حامد رو می‌شناسی؟ حامد دیگه همون که پای اسکلۀ چوبی…. اصلاً ولش کن خودت قصه‌اش رو گوش کن. اینجوری خیلی بهتره.
بفرما اینم قصه چرخ‌دستی پربرکت.

2 دیدگاه

  • این قصه روهم مثل بقیه ی قصه ها دوست داشتم واقعا ممنون ازتون که قصه های
    خوب میزارید. من قصه هاتون رو دنبال می کنم 🤗🤗

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خانه حساب کاربریپشتیبانی در ایتا